قصه از اون جا شروع شد که خیلی عصبی بود گفت دوستم داری؟
گفتم قد دنیا/
گفت ثابت کن/
گفتم چه جوری/
گفت تیغو بردار رگتو بزن/
گفتم مرگ زندگی دست خداست/
گفت پس دوستم نداری/
تیغ را برداشتم رگم رو زدم/
وقتی اهسته داشتم تو بغلش جون میدادم/
تو گوشم گفت/
اگه دوستم داشتی تنهام نمیذاشتی
نظرات شما عزیزان:
|